سالها در حسرت سکوت سبز سایه هایم...
چراکه خسته ام
رنجورم
و دلشکسته از این همه هیاهو و اضطراب!
گاه در میان این هیاهو به دنبال خویش میگردم
و گاه گاهی میترسم؛
میترسم که روزی در حسرت یافتن خویش بمیرم!
و خدایا!
چه ترس بزرگیست که انسانی اینچنین از خود دور شود!
گاه گاهی وقتی از دور به خود مینگرم ،
دلتنگ می شوم...
دلم برای خودم تنگ می شود.
و خدایا!
این چه دلتنگی بزرگیست.
و آنگاه ...
اشک باران رشک میبرد به اشک چشمانم!
می بارم و می بارم...
و از خدای خود میخواهم
که من را به منش بازگرداند.
نوشته شده در یکشنبه 91/7/2ساعت
8:18 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |
آخرین مطالب
Design By : RoozGozar.com |